اسیرِ های و هوییم و بر آیین شبی تاریم نشد حتی دمی ، جای سیاهی ماه بشماریم تلف کردیم آدم را ،ز هر بیهوده شیطانی پر ازنیلوفریم اما، به مردابی گرفتاریم #مسلم_آهنگری
دل پر شکسته شبی که خواب تو رادیده ام خیالی نیست مرا به هیچ گرفتی ولی ملالی نیست نشسته ام که ببینم خطای فکرم را هنوزگیجم و غوغای حس و حالی نیست سرم به سینه ی دیوار خورده می دانید؟! به خوب بودنِ حالِ من احتمالی نیست مرا به حال خودم یک دقیقه بگذارید خیال می کنم این خواهش محالی نیست من ازتصور تقلید کور بیزارم که این عقیده به هم سنگی سفالی نیست بیا به چشمه ی سرشار عشق بر گردیم چرا که آب حیاتی به این زلالی نیست دلش هوای پریدن گرفته ناصح باز ولی برای دل پرشکسته بالی نیست #ناصر_باریکانی (ناصح)
ربنای تو دستم به دامن و نگهم خاک پای تو بر سجده سر نهم که بگویم ثنای تو تلخندِ مردمان به جنونت خریده ام رسوا شوم که هیچ دل و جانم فدای تو از نعمت جهان چشم و دل سیر حیرتم بر آن شدم که تا به کف آرم رضای تو عمری گذشت و ما به لج افتاده کودکیم با هر بهانه ای به لب آرم دعای تو خودخواه روزگار زپی نقش و ظاهر است او را چه لذتی به جهان از صفای تو آیین رستگار به رهایی رسیدن است وآنگه جلا دهم به لبم ربنای تو #قاسم_رستگاری