انجمن شاعران طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

 


 صبح  می آید به مهرت  بیقرار🌷

خوشدل  از خورشید  رویت چون  بهار🌿

این  بهار وهر بهار وصد بهار🌿

گل  چو بر گلشن  نشاند  روزگار🌿

  بلبل  از شوق رخت  کف می زند🌿

  پای می کوبد به شاخه هرهزار🌷

ای اهورایِ سپیدِ عاشقی🌻

شادی عشقت  به دلهامان   گذار🌷

شعله از ما  برشب  تاریک زن🌷

  تا  بماند روز روشن  پایدار🌷

 #شیرین_ تمیمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۵۳
فرشید فلاحی


تمنا

ای همه من محوِ تماشای تو
دیده ودل غرقِ تمنای تو


خودتو بهاری وبهاران زتوست
جلوه ی عشق است سراپای تو


نام تو شد زمزمه ی لحظه ها
روز وشبم غرقه ی رویای تو


همره من گشته به خواب وخیال
نرگس جادوی فریبای تو


گُل کند این عشق به اردیبهشت
رقصِ غزل بزمِ دلارای تو


پادشه حسن تویی والسلام
دیده ی من خاک کف پای تو


با تو تمام است مرا ناتمام
دفتر دل مانده به امضای تو

                             #فرشید—فلاحی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۳۳
فرشید فلاحی



روح باران

زمین را سبز دارد روح باران
نشاط افزاست طرف جویباران
ببار ای ابر رحمت ! بر دل من
که دل گردد ز یُمنت چون بهاران

#سید-عباس-میرحسینی(میرک)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۲۶
فرشید فلاحی





💧

#شکایت


جای شکایت دارد این روزای فروردین
شاید به سرمای زمستان مبتلا مانده


اینجا کسی در پیله ی بیماری هر شب
در رخت ِدلتنگی به خوابی بی شفا ، مانده

در رود بی احساس و مرگ آبشش گویا
ماهی ترین فریاد ِ آبی ، بی صدا مانده


مردم ؛ مگر در آنطرف گوش ِ صدا رفتست

هان ؛ ایل باران در دل سیلی رها مانده


از کاروان ِ تشنه در قشلاق ِ گرم کوچ

ِ لب های احساسی به مرداب ِ بلا مانده


قومی ؛ بیابان تا بیابان ، کعبه گز کرده
در لابلای مروه ی دل ، بی صفا مانده

اینجا عزای نسل پروانه است ، مغرب را
گویا که خورشید از عزاداری جدا مانده


باری ؛ کسی تصفیف شیدایی نمی خواند
تا زین نیستان ، ماتمی در نینوا مانده


زین باغ ؛ یک رکعت نماز عشق
از دیروز

در حلق ِ شاخی نو مسلمان ، بی خدا مانده


کی می رسد لب بر لب امساک ِ تقدیسی
با بوسه ی افطار ِ تردیدی که جا مانده


آخ ! آنهمه سی نی که از نوروزهامان  رفت
آخ ؛ این همه سی لی که ما را آشنا مانده


درد از فلک بگذشته تا هفت آسمان ِ آه
در دست ِ فریاد ِ قنوت ، اما ، دعا مانده
.


#مسلم_آهنگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۱۳
فرشید فلاحی


❤️غروب❤️
بادل غریبه است خدایا مگر غروب
مردغریب خسته و دلتنگ ترغروب
پیوسته درسکوت وسکون فکرمی کند
هرعاشقی برای دلش درسفر غروب
غمگین نمی شدم همه ی عمردرجهان
بامن رفیق می شد وهم دل اگر غروب
خندان ندیده ام بنشیندبه گوشه ای!
درطول زندگانی خود یک نفر غروب
در آسمان کبوتر بی آشیانه هم
 رغبت نمی کند بزند بال وپر غروب
خورشید تا که رفت توهم خانه می روی
ای نوردیدگان من از بام ودر غروب
ناصح به راه مانده نگاهم که قاصدک
ازخانه اش دو باره بیارد خبر غروب

                                     #ناصر_باریکانی (ناصح)


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۲۸
فرشید فلاحی

        


    تنها

زُل می زند،پُشتِ سکوتش نقطه چین ، تنهاست ؛تنها
مجموعه ای از شعر هایِ خوش نشین، تنهاست؛تنها

نصف النهار ِهر نگاهش رو به قطبِ آرزوها
یخ می زند چون بی جهت، رویِ زمین تنهاست؛تنها

ثبتِ حقایق می کند، گاهی، ولی این عکس ها تلخند
قابِ دو چشمی که به قلبِ دوربین تنهاست؛تنها

هِی قهوه می نوشد اثر از فالِ خوب اما نمی بیند
در حالِ او تأثیرِ گُنگِ کافئین تنهاست،تنها

تبعیدیِ عشق است‌ و در اعماقِ تفکیکی غریبانه ‌‌
چون تکه ای جامانده از یک جورچین تنهاست؛تنها

یک قلب خالی مانده و یک ذهن خالی تر به دنبالش
دردِ و خیالاتش میانِ آن و این تنهاست، تنها

بحرانِ احساس است تنهایی که تصویرش نفسگیر است
انگار یک کودک کفِ میدان مین تنهاست ؛ تنها

هر لحظه را دلواپسِ آوارِ تقدیر است و جان کنده
چون ماهی قرمز که بین  هفت سین تنهاست؛ تنها

# ارسا اجلالی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۴۷
فرشید فلاحی


 طعم باران می دهد شعر ترم

واژه ها را سوی رویا می برم

بوی باران شاد و مستم می کند

جان تازه میدمد در پیکرم

می روم تا دشت گلهای بنفش

عطر آن را بهر یارم می خرم

زیر باران یاد یارم می کنم

جز خیالش چون نباشد در سرم

خوش بود باران پاییزی مرا

بی گمان من در بهاری دیگرم


#مریم_حاج_علیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۳۵
فرشید فلاحی



 عشق آباد

ای دامنت عشق آباد، درخویش رهایم کن
بادرقص وغزل هرشب، این گونه صدایم کن

برخیز و غزل خوان کن، گیسوت گل افشان کن
در پای چنین عشقی،خود بی سروپایم کن

"دل بی تو به جان آمد"، در آه وفغان آمد
از ناله واندوهم، مستانه جدایم کن

هم دینی وهم ایمان، هم جانی وهم جانان
نه کفر نمی باشد، خود را تو خدایم کن

پیمانه ی عشقت را، برکامِ دلم  آور
ازخویش جدایم کن، درخویش فنایم کن

یک عمرفراقت را، وین غصه وداغت را
چون لاله به دل داریم، یک جرعه دوایم کن

گفتیم غزل اما، فارغ ز هرانچه باد
ای دامنت عشق آباد، درخویش رهایم کن

#فرشید_فلاحی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۲۳
فرشید فلاحی



🌷سهم  بهار ها🌷

زیباترین غزل شده سهم بهارها
می ماند این ترانه تو را یادگارها

پرمی دهد شکوفه پیامی شبیه گل
صبح بهارسمتِ تودرانتشارها

عید آمدست خانه تکانی نکرده ای؟
بیرون کنید زحمت گرد وغبارها

ای آشنا مواظب اردیبهشت باش
بایک سبدشقایق و بوس وکنارها

می بینم از کنارهمین شیشه ها هنوز
درکوچه باغ، خنده ی بی اختیارها

پر می زنندبلبل شیدا ومرغ عشق
در لابلای شاخه ی سرو وچنارها

فردا تمام دشت پرازشعرناصح است
گاهی میان فرصت گشت وگذارها

#ناصر_باریکانی   (ناصح)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۱۱
فرشید فلاحی




تنـــــها


رفتی به دریا ودلِ مارا ندیدی
تنها ترین فانوسِ شب ها را ندیدی


باتو سفر بودو گذر از جنگل وکوه
درمن خیال وخواب و رؤیا را ندیدی


روزت سراسر شادی وجشن وسرور است
درآه واشک وناله نجوا را ندیدی


درمن هوای با تو بودن ها، دریغا
موجِ هوای این تـمنا را ندیدی


من چون گَوَن پابند وتو همچون نسیمی
این بندِمحکم بوده برپا را ندیدی

بُغضِ غزل در پشت پایت گشت باران
رفتی به دریا و دلِ ما را ندیدی


          #فرشید_فلاحی   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۳۷
فرشید فلاحی