#مسلم_آهنگری
-----------------------------
-----------------
توکیستی؟
ازچند وچون این دیار
ازبیقراری ها،قرار
زین کَّروفَرِّ روزگار
پرسیده ام،توچیستی؟
چندی مرا،چونی مرا
کز اشک،جیحونی مرا
آن سان که گفتندم زتو
خوشحالم ازهمزیستی
زین شهرتنها مانده ام
درجستجوی خویشتن
دنبال همزادم بگو
آن راکه خواهم،نیستی؟
پرسیده ام ازهستیت
زان حال وشورومستیت
ای آن که درجان منی
دیوانه من،توکیستی؟
#مسلم_آهنگری
✅ آزاده👇🏻👇🏻
آزاده ای اسیرم،والا و سر بزیرم
ابرم میان صد کوه ،باد است دستگیرم
ایوان شب پرآشوب،دشت ودمن پراز خار
گل کی دهد دل من بی مهر زمهریرم
شرم وشرربه جانم،سوزی دراستخوانم
پنهان کنم غمم را،گر درقفس بمیرم
بودم جوان رعنا،گشتم اسیراعدا
پیروز این نبردم،امروزگرچه پیرم
آه دلم اثرکرد،هرحیله بی ثمرکرد
فریادشادمانی،برجای هر نفیرم
تفسیر عسر یسرا،شدفرصتی مهیا
دست ولی سبحان،یاریگرونصیرم
ای پاسدار ویاور،درراه دین وکشور
سرمی دهم سرافراز،فرمانبری امیرم
#شیرین_تمیمی
________________
تقدیم به برادرآزاده وجانبازجلیل خلیلی
بغضی نشست گلویم
از آزاده حرف گویم
دارم به یادم آن روز
دادند خبر چه جانسوز
اسیر بعث کافر
گفتند شدی برادر
هرجا شدیم روانه
ماتم سرا شد خانه
چندی اسیر بودی
مانند شیر بودی
بعدازحدود چند ماه
آزادشدی به ناگاه
مادرچه شادمان شد
خنده لبش روان شد
افسوس داشت جراحت
بازو وروی ماهت
اززخم جانگدازت
پرپرشدی چه راحت
#فهمیه_خلیلی
____________
نوجوانی بود رزمنده میان دشمنان
چندسالی جبهه جنگ بود باصدامیان
عاقبت زخمی شدومفقودآن رعنانوجوان
گم شد و دیگر نماند از او نشان
هرچه گشتند بلکه پیدایش کنند
لیک پیدایش نشدآن قهرمان
سالها بگذشت تا پایان رسید این جنگ شوم
آمدندکشورهمه آزادگان
چشممان روشن شد از دیدارشان
بهرپیشوازاسیران آمدندپیروجوان
در میانآن اسیران وطن
مادری فریاد زدای وای من
نوجوانم رفته و پیرآمده
با تن زخمی چنان شیرآمده
مادرت باشد فدای جان تو
این تن صد پاره وایمان تو
افتخارمادرت هستی پسر
روز محشردربرخیرالبشر
#اشرف_حکیم
-------------
وقتی که آخرین گلوله نفسگیر می شود
صیادِ جنگ،پیروزمینگیر می شود
شیرِاسیرِمانده درقفسِ روزهای درد
از بندکینه رسته،به نخجیر می شود
#مسلم_آهنگری
این جا نگرَدشب را،ازپنجره زندانی
با یادِتو می خواند،دراین شبِ بارانی
چون محوِتوگردیدم،موجی زتو من را بُرد
بنشسته به چشمانم،صدقطره ی پنهانی
بیرون شده ام از خود،فارغ زهرآنچه هست
برمصر رَسد یوسف،زاین کلبه ی کنعانی
رعدی به دلم کوبد،برقی به شبم خندد
عشق است مرا امشب،آماده ی مهمانی
مرغانِ شبانگاهی،در نغمه چنین گویند
بیدار شده درتو،آوای غزلخوانی
چون برکه قفس باشد،دلخوش نشود ماهی
جویای صدف باشم،درپهنه ی عُمانی
بر شیشه زنَدباران،مفعولّ مفاعیلن
می خوانم ومی خوانی،می دانم ومی دانی
#فرشید_فلاحی
-------------------
واژه ها منتظرند،پشت این پنجره ی خواب آلود،تا تو تکرارکنی آن هجاهای نخستین را،
تاتو آ غازکنی قصه ی شاعرغمگین را
وسرانگشت توبرشیشه ی شعر
ضربان غزلی درقلبم می کاشت،ومرا از پس یک خواب بنفش
به تماشای غزلخوانی باران
می برد
#ایثار-اجلالی
برفته نوعروسی،خانه ی بخت
امور زندگی در ابتدا،سخت
همه اقوام همسر جان بیایند
غریب وآشنا،مهمان بیایند
غمین وخسته و نالان وگریان
بر او زخم زبان ها شدفراوان
بوَدطبخ غذا بر او چه دشوار
" زِ نوکاران،که خواهد کار بسیار"
جوانمردی فقط از مرد نایَد
ولی از مادرِ داماد،شاید
بیامد آن کلانتر،دیگ بردوش
عروسِ قصه را بگرفت آغوش
ببوسیدو بدادش این بشارت
خیالت از برای شام راحت...
اگر افسانه دیدی این حقیقت
روا باشد،که باشد این طریقت
#فرشید_فلاحی👆
______
چراغ خانه تارم توهستی
دوای درد بیمارم توهستی
توباشی خانه ام دارد صفایی
درون خانه ام توپادشاهی
گهی دلبر شوی گاهی توخواهر
گهی مادر گهی نازنازو دختر
بمان باتوکه من مأوابگیرم
درون شادمانی جا بگیرم
بکن روشن چراغ زندگی را
خدا داده به تو بالندگی را
#اشرف_حکیم👆
_____
راز محبت مادر ز ذات اوست
گرمی و مهر دلش .اتفاق نیست
آری تمام بود و نبودم ز مادر است
گرمی خانه ما از چراغ نیست
#سید_مهدی_افتخاری👆
______
بیا آتش بزن بر جانم ای دوست
کنارت شعله ور خندانم ای دوست
تو در ظاهر نبین این سوز و آهم
سرا پا شعله ایی رقصانم ای دوست
بهشتم در کنار آتش توست ا
گر چه دوزخ سوزانم ای دوست
بسوزانم تمام عمر و بنشین
کنارم گرم،تا پایانم ای دوست
#راشین_فروزان👆
نورحق باشد علی موسی الرضا
آستانش فرش عرش کبریا
آفتاب دیگری در مشرق است
روز وشب رخشنده دور از مغرب است
نازنینی از تبار اولیا
کرده روشن شاهراه اوصیا
زائرانش هر زمان پروانه وار
گرد شمع روشنش در انتظار
تا به اکرامش دلی شادان کنند
سینه از غم شسته نور افشان کنند
یک به یک حاجات خود کرده بیان
پیش آن شاه عزیز مهربان
ضامن آهوی خسته ای رضا
ای امام انس وجان ای مقتدا
گر چه دورم از تو نزدیکم بخوان
درد بی دردی زجان ما بران
#شیرین_تمیمی
____________
مژده که خورشید ولایت دمید
موسم میلاد عنایت رسید
ای گل نجمه پسر مرتضی
بدر دجی آیت هشتم رضا
.گرچه که دوراست بسی منزلم
نور تونزدیک شده بر دلم
آمده ام باز سلامت کنم
این دل افسرده به نامت کنم
آمده ام باز صلا در دهم
بر سر ایوان طلا سر دهم
آمده ا م نور فشانی کنی.
صفحه ی دل همچو جوانی کنی
آمده ام سینه چراغان کنم
عشق تو بر میکده مهمان کنم
تاکه صدای دل من بشنوی
هدیه ی نا چیز من این مثنوی
#شیرین_تمیمی
_____________
براتِ کربلا
دورکعت عشق چون آمد به پایان
نمایم رویِ خودسمتِ خراسان
ادب رادست برسینه گذارم
خمیده سر،سلام از دل برآرَم
سلام ای شمسِ دین،مولای هشتم
علی موسی الرضا،لَولٰایِ هشتم
رئوف وراضی وضامن به آهو
کبوتر درحریمت بانگِ یاهو
سلام ای پادشاهِ مهرَبانان
انیس وپایگاهِ مهرْبانان
دلم آتشگهِ سوز وگداز است
ودلخوش،بابِ حاجت باز،باز است
تورا سوگندبرجُودِجَوادت
ندارم آرزویی جز زیارت
تو ای دردآشنا،تنهاطبیبم
براتِ کربلا،بنما نصیبم
نشد توفیقِ حج،دانَم رضا هست
دلم درآرزوی کربلا هست
دو دستانم فدای آن علمدار
مرا درحسرتِ شش گوشه مگذار
نمانَد بیتِ آخر در گلویم
به سالارو علمدارش بگویم
صفای گنبدش،جانم صفا دارد
جوازِکربلایم را،رضا داد
#فرشید_فلاحی 96/5/12
------------------
بر لب عاشق ما،نام تو جا می گیرد
شیعه ایم و دل ما بوی رضا می گیرد
صحن ها،پنجره فولاد،دلی بر زنجیر
نظری باشد اگررنگ خدا می گیرد
ابریم،منتظر مسجد گوهر شادم
بغض می آید و باران دعا می گیرد
دل بیمار ودچارم به درت می آید
نظری می کنی و قلب شفا می گیرد
شیعه یعنی گذر از حادثه تا صحن عظیم
در دل شیعه،فقط عشق تو جا می گیرد
یا امام رضا
ای امام غریب
#مینا_آقاخانی
قاصدک
قاصدک،کوچه ی مارا گذری نیست که نیست
وازبهاران،دلِ مارا
خبری نیست که نیست
قاصدک،تاکِ مرادستِ خزان خشک نمود
ساقه ی یخ زده ام را،
ثمری نیست که نیست
"رنگِ رُخساره خبر می دهداز سِّرِ درون"
دیده را دیده ی جانان
نظری نیست که نیست
قاصدک شعرِ مرا زمزمه کن گوشِ نسیم
گرچه از پاسخِ او هم
اثری نیست که نیست
آنچنان ظلمت وتنهاییِ ما گشته دراز
هیچ امید ِدگر بر
سحری نیست که نیست
قاصدک،سِیر چمن برتوگوارای وجود
دلِ دیوانه ی مارا
سفری نیست که نیست
#فرشید-فلاحی
راستی قاصدکم می دانی باغ باران زده ی سبز کجاست ؟
این حوالی دگر آن شاخه ی نمناک شعور از شکفتن خسته است
چشم پر خاطره از فاجعه ی عشق ،تر است!
بادها سمت شمال ،کوهها رو به جنوب
و خزان در پس پندار زمین در رویش
چه کسی می داند باغ باران زده ی سبز کجاست؟
خبری نیست خدا می داند..
#ایثار_اجلالی