انجمن شاعران طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان


روزگاران کودکی افسوس

هم چو تیر از کمانِ عمرگذشت

نقش آلاله های رنگارنگ

یادگار است برکرانه ی دشت


خنده ها گریه های بیجا را

گوئیا من هماره می شنوم

از دهان کودک خویش

این صدا رادوباره می شنوم


هرچه گویی زعشق و مستی و می

کودکی چهره ای دگردارد

در میان هزار شور ونوا

نغمه ایی دل فریب تردارد


این گل باغ زندگانی را

یک جهان شادی وتماشا بود

گرچه بر شاخ عمر دیرنماند

کودکی هرچه بودزیبا بود....


شاعر:استاد:#حسن_پورزاهد

-----------------------------------------------

دختری زیبا ولعبت همچو حور

خوش زبان خوش خنده باموهای بور


باعزیزی نازنین زیبا پسر

برنشسته شال سرخی روی سر


در دودست آن پسر دستان او

می شوددرخلوتی مهمان او


می تراودعشق،می جوشدطرب

از صفای غنچه های خنده لب


دختر از شوق محبت بی قرار

خنده بر لب آورد بی اختیار


آن پسر خواهد درآغوشش کشد

غمگسارش گشته بر دوشش کشد


دختردلداده مست وغرق ناز

می شود با عشق خودسرگرم راز


آنقدر شادنداین هردوعزیز

که آسمان هم می شودشاباش ریز


در شعاع حلقه های آفتاب

چشم در چشم هم و در پیچ و تاب


صحنه آزاد وزکس فریاد نیست

چون که هر دو کودکند ایراد نیست

#شیرین-تمیمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۱۷
فرشید فلاحی



این جا نگرَدشب را،ازپنجره زندانی

با یادِتو می خواند،دراین شبِ بارانی


چون محوِتوگردیدم،موجی زتو من را بُرد

بنشسته به چشمانم،صدقطره ی پنهانی


بیرون شده ام از خود،فارغ زهرآنچه هست

برمصر رَسد یوسف،زاین کلبه ی کنعانی


رعدی به دلم کوبد،برقی به شبم خندد

عشق است مرا امشب،آماده ی مهمانی


مرغانِ شبانگاهی،در نغمه چنین گویند

بیدار شده درتو،آوای غزلخوانی


چون برکه قفس باشد،دلخوش نشود ماهی

جویای صدف باشم،درپهنه ی عُمانی


بر شیشه زنَدباران،مفعولّ مفاعیلن

می خوانم ومی خوانی،می دانم ومی دانی


#فرشید_فلاحی

-------------------

واژه ها منتظرند،پشت این پنجره ی خواب آلود،تا تو تکرارکنی آن هجاهای نخستین را،

تاتو آ غازکنی قصه ی شاعرغمگین را

وسرانگشت توبرشیشه ی شعر 

ضربان غزلی درقلبم می کاشت،ومرا از پس یک خواب بنفش

به تماشای غزلخوانی باران 

می برد


#ایثار-اجلالی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۱
فرشید فلاحی


برفته نوعروسی،خانه ی بخت

امور زندگی در ابتدا،سخت


همه اقوام همسر جان بیایند

غریب وآشنا،مهمان بیایند


غمین وخسته و نالان وگریان

بر او زخم زبان ها شدفراوان


بوَدطبخ غذا بر او چه دشوار

" زِ نوکاران،که خواهد کار بسیار"


جوانمردی فقط از مرد نایَد

ولی از مادرِ داماد،شاید


بیامد آن کلانتر،دیگ بردوش

عروسِ قصه را بگرفت آغوش


ببوسیدو بدادش این بشارت

خیالت از برای شام راحت...


اگر افسانه دیدی این حقیقت

روا باشد،که باشد این طریقت

#فرشید_فلاحی👆

______

چراغ خانه تارم توهستی 

دوای درد بیمارم توهستی 


توباشی خانه ام دارد صفایی 

درون خانه ام توپادشاهی 


گهی دلبر شوی گاهی توخواهر

گهی مادر گهی نازنازو دختر


بمان باتوکه من مأوابگیرم 

درون شادمانی جا بگیرم 


بکن روشن چراغ زندگی را 

خدا داده به تو بالندگی را

#اشرف_حکیم👆

_____

راز محبت مادر ز ذات  اوست

گرمی و مهر دلش .اتفاق نیست


آری تمام بود و نبودم ز مادر است

گرمی خانه ما از چراغ نیست

#سید_مهدی_افتخاری👆

______

‍ بیا آتش بزن بر جانم ای دوست

کنارت شعله ور خندانم ای دوست 


تو در ظاهر نبین این سوز و آهم

سرا پا شعله ایی رقصانم ای دوست 


بهشتم در کنار آتش توست ا

گر چه دوزخ سوزانم ای دوست 


بسوزانم تمام عمر و بنشین 

کنارم گرم،تا پایانم ای دوست

#راشین_فروزان👆

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۵۱
فرشید فلاحی

 

نورحق باشد علی موسی الرضا

آستانش فرش عرش کبریا


آفتاب دیگری در مشرق است

روز وشب رخشنده دور از مغرب است


نازنینی از تبار اولیا

کرده روشن شاهراه اوصیا


زائرانش هر زمان پروانه وار

گرد شمع روشنش در انتظار


تا به اکرامش دلی شادان کنند

سینه از غم شسته نور افشان کنند


یک به یک حاجات خود کرده بیان

پیش آن شاه عزیز مهربان


ضامن آهوی خسته ای رضا

ای امام انس وجان ای مقتدا


گر چه دورم از تو نزدیکم بخوان

درد بی دردی زجان ما بران

#شیرین_تمیمی

____________

مژده که خورشید ولایت دمید

موسم میلاد عنایت رسید


ای گل نجمه پسر مرتضی

بدر دجی آیت هشتم رضا


.گرچه که دوراست بسی منزلم

نور تونزدیک شده بر دلم


آمده ام باز سلامت کنم

این دل افسرده به نامت کنم


آمده ام باز صلا در دهم

بر سر ایوان طلا سر دهم


آمده ا م نور فشانی کنی.

صفحه ی دل همچو جوانی کنی


آمده ام سینه چراغان کنم

عشق تو بر میکده مهمان کنم


تاکه صدای دل من بشنوی

هدیه ی نا چیز من این مثنوی

#شیرین_تمیمی

_____________

براتِ کربلا 


دورکعت عشق چون آمد به پایان

نمایم رویِ خودسمتِ خراسان


ادب رادست برسینه گذارم

خمیده سر،سلام از دل برآرَم


سلام ای شمسِ دین،مولای هشتم

علی موسی الرضا،لَولٰایِ هشتم


رئوف وراضی وضامن به آهو

کبوتر درحریمت بانگِ یاهو


سلام ای پادشاهِ مهرَبانان

انیس وپایگاهِ مهرْبانان


دلم آتشگهِ سوز وگداز است

ودلخوش،بابِ حاجت باز،باز است


تورا سوگندبرجُودِجَوادت

ندارم آرزویی جز زیارت


تو ای دردآشنا،تنهاطبیبم

براتِ کربلا،بنما نصیبم


نشد توفیقِ حج،دانَم رضا هست

دلم درآرزوی کربلا هست


دو دستانم فدای آن علمدار

مرا درحسرتِ شش گوشه مگذار


نمانَد بیتِ آخر در گلویم

به سالارو علمدارش بگویم


صفای گنبدش،جانم صفا دارد

جوازِکربلایم را،رضا داد


#فرشید_فلاحی   96/5/12


------------------

بر لب عاشق ما،نام تو جا می گیرد

شیعه ایم و دل ما بوی رضا می گیرد


صحن ها،پنجره فولاد،دلی بر زنجیر

نظری باشد اگررنگ خدا می گیرد


ابریم،منتظر مسجد گوهر شادم

بغض می آید و باران دعا می گیرد


دل بیمار ودچارم به درت می آید

نظری می کنی و قلب شفا می گیرد


شیعه یعنی گذر از حادثه تا صحن عظیم 

در دل شیعه،فقط عشق تو جا می گیرد

یا امام رضا

ای امام غریب

#مینا_آقاخانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۵
فرشید فلاحی



از گل خام وجودم نقش فنجانی بکش
رنج دنیا را به جانم همچو سوهانی بکش 

صیقلی بر روحم انداز از گذار روزگار
ظرف دل قابل که شد در بحر حیرانی بکش

خشت خامم کوره ی تقدیر و آتش برفروز
شعله ها بر قامت عادات عصیانی بکش

جلد تن فرسوده می گردد به کام زندگی
باور و اندیشه را در راه ربانی بکش

رستگارا نور حق در شمع جان  آئینه کن
از حقیقت پرتوی در جهل ظلمانی بکش

فقر خود در چیدمان هستی دنیا مبین
بینش جان در غنای طاق سلطانی بکش

عاقبت چون کوزه ای بشکسته می ماند ز ما
در قوام شهد جان دست از گرانجانی بکش

#قاسم_رستگاری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۹
فرشید فلاحی


          قاصدک


 


قاصدک،کوچه ی مارا گذری نیست که نیست

وازبهاران،دلِ مارا

          خبری نیست که نیست


قاصدک،تاکِ مرادستِ خزان خشک نمود

ساقه ی یخ زده ام را،

            ثمری نیست که نیست


"رنگِ رُخساره خبر می دهداز سِّرِ درون"

دیده را دیده ی جانان

            نظری نیست که نیست


قاصدک شعرِ مرا زمزمه کن گوشِ نسیم

گرچه از پاسخِ او هم

             اثری نیست که نیست


آنچنان ظلمت وتنهاییِ ما گشته دراز

هیچ امید ِدگر بر

            سحری نیست که نیست


قاصدک،سِیر چمن برتوگوارای وجود

دلِ دیوانه ی مارا

          سفری نیست که نیست


 #فرشید-فلاحی




راستی قاصدکم می دانی باغ باران زده ی سبز کجاست ؟

این حوالی دگر آن شاخه ی نمناک شعور از شکفتن خسته است

چشم پر خاطره  از فاجعه ی عشق ،تر است!

بادها سمت شمال ،کوهها رو به جنوب

 و خزان در پس  پندار زمین در رویش 

چه کسی می داند باغ باران زده ی سبز کجاست؟

خبری نیست خدا می داند..


  #ایثار_اجلالی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۵
فرشید فلاحی

زین بام تا به آسمان ،

چه قَدر راه مانده است


رفته است،سالهای عمر 

و مگرماه،مانده است.


آن روزهای یوسف ماهم 

گذشت وآه. 


افکارمان درانتهای 

همان چاه مانده است... 



#مسلم_آهنگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۲
فرشید فلاحی

اشعار شاعران دیارم بر این تصویر 




چه می شود!

سوار اگربرسد. 

یارنباشد. 

و

یا 

اگر 

سوار

سوارِ،قرارنباشد. 

غروب 

لحظه ی 

دلتنگ 

انتظار 

بماند. 


و

تیر 

چشم 

کسی 

بر 

دل 

نگار 

نباشد.

چه می شود؟! 

#مسلم_آهنگری


گاه گاهی سبکم چون پر کاهی در باد

و سبک بال تر از هر فریاد

چون سواری تنها

رو به بی سویی ها

روحم از قاعده جسم تمرد دارد

می رسد بوی خوشی از جایی

می کَند قید مهار قفسی

هوسش پروازی است رو به استعلایی

گاه با دیدن یک لاله کوهستانی

گاه از رایحه ی زنبق دشت

گاه در بارش ابری سنگین

گاه با دیدن رویی زیبا

در نفس های حضور دریا 

در غروبی تنها

روح را میل به بی سویی هاست

می کشد بال به والایی ها

شورمندی و شکیبایی و شیدایی ها

رو به سوی بالا

#سید_عباس_میرحسینی(س.میرک)


غروبی دل انگیز بود و سواری رسید

پر از شور بودوعشق وامید


درنگی نمود وافق را بدید

به دنبال عشقش دلش می تپید


#علی_صائمیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۸
فرشید فلاحی

   


کاوش(سروده ای ازکارشناس باستان شناسی دیارم)


در میان تپه ای درباستان خاطرم

روزها را زیر و بالا میکنم با خستگی


هر"گمانه"معبری نو بر عبور لحظه ها

هر "تِرانشه" لایه لایه قصه ی پیوستگی


خشت هایی ازجوانی، خرده هایی از غرور

"مفرغی" از اشتباه و کوزه ای وابستگی


چند تکه استخوان تجربه روی "الک

"مزرعه درمزرعه "پر از تب نورستگی


یک"گپ"بی منطق اینجا درمیان لایه ها

من ظنینم عشق باشد راز این بگسستگی


نقطه یابی "میکنم  یک باردیگرعشق را

"ایکس"قلبم،"وای"قلبت،"زد"بله، دلبستگی.


#ارسا-اجلالی


واژگان داخل گیومه از اصطلاحات  باستانشناسی هستند.

گمانه: لایه برداری  اولیه  سایت باستانی ،

ترانشه:برشی عمودی از سایت مورد مطالعه جهت لایه نگاری و بررسی دوره ها و ارتباط آن ها.

مزرعه : محدوده ای محصور نزدیک محل حفاری، برای چینش وجداسازی سفالینه ها بر اساس طبقه بندی های خاص،جهت مطالعات بعدی.

گَپ:فاصله ای خالی و گسستگی غیرقابل مطالعه  بین ادوار مورد بررسی.

نقطه یابی: GPS.مکان یابی نقطه ای، بر اساس x.y.z


         

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۱۳
فرشید فلاحی

هنر نمایی شاعران طالقان برادامه این مصرع از حکیم فردوسی 

بارعایت وزن و قالب



 به نام جهاندار گیتی فروز

خداوند شام وخداوند روز


"چو فردا بر آید بلند آفتاب"

کشد از رخ شام تیره نقاب


فروزنده گردد به چرخ بلند

کشد مرغ وماهی به دام کمند


درآرم به جولان چو گرد آفرید

به میدان تسخیر اسب سپید.


بتازم به مرز درون همچو تیر

کنم نفس اماره را دستگیر


چرا باید اینگونه مجنون شوم

به عشقی زانصاف بیرون شوم


مرا مادرم راستی یاد داد

چو شیرین شدم ،عشق فرهاد داد


کنون گاه گاهی به دست هوس

چو مرغی پریشان،شوم در قفس


برآنم که اسب خرد زین کنم

سر ودستش از دانش آذین کنم


نترسم من ازچشم رعنای یار

نلرزد دل از لحن آوای یار


کشم مهر زیبای اورا به بند

رها سازم اندیشه را از گزند


من این کار ها را به باید کنم

به فرمان ویاری ایزدکنم

#شیرین_تمیمی


"چو فردا برآید بلند آفتاب"

یه بشقاب برنج و دو تا سیخ کباب 


تو رگ می‌زنم، حال بیاد زندگی 

با خانم میرم، پیست رانندگی


می کوبیم به هم،ماشینامونو،توپ

جون هم میفتیم،با شلاق و چوب. 


چی فکر کردی؟ فردوسی میشم برات!

یا رخش و می بندم تو کاروان سرات!


نه بابا، همین شر و ور،کافیه.

بقیه اش، یه جورایی ،علافیه. 


خُب، البته،رستم که پیدا بشه 

شاید،چشمه ی شعر،دریا بشه


هوای دلم میره تا سیستان

کتاب می نویسم، پر از داستان 


یه شاهنامه از نو سفارش میدم

یه تیر وکمان هم به آرش میدم


یه سهراب که با،بابا رستم خوشه

سیاووش که زن باباش و می کشه. 


یه هفت خوان،که بی دیو و بی اژدهاست

یه رخشی،که تو یونجه زارا،رهاست


یه تهمینه با موی رنگی،بلوند

داره می‌خوره چیپس با ماست تند


ساعت داره از بیست و شش می‌گذره.

شعرم ته کشیده، خط آخره


بابا خیلی حرفامو جدی نگیر 

ییهو،دلبری می‌کنی، میشی پیر


بگیرم بخوابم ،اگه صبح بیاد

اونی که قراره بیادم،نیاد


بلند آسمان رو،صدا می زنم 

رو آبیش کمی سنگ پا می زنم


که از آب و آبی دلم وا بشه

زمین،آسمان،کوه،دریا بشه


چو فردا شود خیلی کار می کنم. 

به شعر خودم افتخار می کنم 

#مسلم_آهنگری


به نامِ خدایی که دیده زاوست

و " نون" "قلم" هم رسیده ز اوست


" چوفردا برآید بلندآفتاب'"

سحرگاهِ آن دیده شویم زِخواب


دمی روی خود، سوی حق آورم

که مهرش عجین گشته در باورم


دورکعت نیازی بوَد چون مرا

نهم سر به درگاهِ درد آشنا


قیام وقنوت وسلام وسجود

ز "نجم" و "شجر"نیز فرموده بود


به لوح مبین گفته ایزد چنین

کم از ذره ای، غَره خود را مبین


خدا را فراوان بباید سپاس

به صبح و به ظهر و به شب در سه پاس


تمام دعای من این بود وبس

مگردان مرا مرغ دام هوس


نگه کن به اشکی که آید زچشم

رحیما،کریما،مگیرم به خشم

#فرشید_فلاحی


چو فردا برآید بلند آفتاب

به من چه براید،منم خواب خواب


چرا چون که امشب نخوابیده ام

از این انجمن لاله ها چیده ام


نشستم بخواندم تمامی پست

که روح تن و جان من را بشست


به من چه براید بلند آفتاب 

رفیقان شدند مانع از بهر خواب

#سید_مهدی_افتخاری



چو فردا برآید بلند آفتاب🌞

نخوانم دگر درس و بندم کتاب📖 


برون می شوم با رفیقانِ جان👩‍👩‍👧‍👧

به گردشگری در دل بوستان🌿☘️🌿


نفس می کشم زندگی را به شور

ز اندیشه ی خانه داری به دور🙅


چو پروانگان در سرای چمن🦋

به تن کرده هر یک، گُلی پیرهن👗


غزلخوان  و بی درد و پُر های و هوی🥁

به رقص و به شادی، نه بچه، نه شوی💃


پریشان همه موی و خندان دو لب💋

نه در فکر جارو و یا شام شب 


یکی مست رقص و یکی غرق ناز😍

یکی بُقچه ی خاطره کرده باز


به نیمه رسد روز زیبای مان🌖

به فکر خوراکیم ما بی گمان


همه یکصدا رو به سوی کباب🌯

یکی ترکی و آن دگرها بُناب

 

چه خوش باشد این خوردن بی نیاز 

 بدون تقلا بسی پای گاز🔥


چه فردای شادانه ای می شود💝

چه تفریحِ جانانه ای می شود


#ایثار_اجلالی


"چو فردا بر آید بلند آفتاب"

منم پای گوشی توی تخت خواب  😅


هنوزم پراز خواب چشمان من 

وچسبیده گوشی به دستان من😳 



میان دوکّس ...خواب و بیدارِ من 

 چه جنگی است ای وای من تن به تن!😡


یکی از دو چشمم در آن بّلبّشو 

کمی چرخ زد این گروه آن گروه😉


گروه ادب پیشه ی شهر مان 

غریب آشنایان ِدر شهر ِجان 😃


چو دیدم ادببانه اشعارشان 

به وجد آمدم از چنین کارشان 😄



همه نغز بودند و پر شور و حال 

پرید از سرم خواب و آن قیل و قال 😁



شنیدم کسی زین گروه متین 

به سرشیر و خامه وّ هم انگبین 😋😋


به گردآوّرّد جمع این انجمن 

به باغ و در و کو ه و دشت ودمن



ودیدم که استاد آهنگری 

چه کردست!!! باشعر خود دلبری😌


چه شیرین بیان کرده خوشنام ما 

که شیرین شداز شعر او کام ما 😍😍

 


از ایثارخواندم چه شعری !!چه ناب !!

چه خوش گفته باید ببنددکتاب !!🤓


چه خوش گفته از روزِ پر های و هوی 

برقص و به شادی نه بچه نه شوی 🤗🤗



جنابی بفرمودِ از گنج و رنج

دلم رفته ازدست،رفته است غنج🤔🤔



چون از صبح در بانک دنبال وام 

دویدم که تاول زده هر دو پام😢😢


دویدم پیِ وامِ وامانده ام 

که از کارو از زندگی مانده ام😭🙈

 

به قول مدیرگروه ای خدا 

کریما،رحیما بده وام ِما🙏🙏


هم اکنون رسیدم من خسته تن 

لباسم چروکیده مثله کفن😔😔


خوشم آمد ازبیت آن شاعری 

که فرمودبا رندی و ماهری😃


"چوفردا برآیدبلند آفتاب 

به من چه برآیدمنم،خوابِ خواب" 😴


#راشین_فروزان




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۴
فرشید فلاحی