گیسوی سیاهت شبِ یلدایی من بود
آرامشِ هر لحظهٔ شیدایی من بود
تصویر تو در آینهٔ عشق چو افتاد
تندیسهٔ محرابِ اهورایی من بود
بافندهٔ گیسوی سیاهت شدم اما
لرزیدن دل باعث رسوایی من بود
زنجیر شد و مصرع و بیت و غزلم شد
یا بحرِ طویلِ دلِ سودایی من بود
تا خوابِ تو را بر دل و بر دیده نهادم
شیرینِ جهان خادمِ لیلایی من بود
آغوش تو تن پوشِ معطر شدهٔ من
عطری که رفیقِ شبِ تنهایی من بود
#فرشیدفلاحی ۴۰۳/۹/۲۷