تو رفتی و غزل خاموش گردید
و زانـو بستـر و آغـــوش گردید
تو رفتی و هجوم شب شد آغاز
تنِ تنهایی ام تن پوش گردید
شقایـــقها لباس خــود دریدند
هوا آشــفـته و مغـشـوش گردید
تگرگ آمــــد چـو مرگ ناگـهانی
چه نابشکفته گل مفروش گردید
"بهارِ منتظر بی مصرف افتاد"
چمنزار و دَمن مخـــدوش گردید
چراغِ عشقمان را باد میبـــرد
تو رفتی و غزل خامـوش گردید
#فرشیدفلاحی ۴۰۳/۳/۱۰