انجمن شاعران طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

۹ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

در آوای باران  دلم می‌سرود

ازاین کنجِ زندان دلم می‌سرود

 

من و خلوت و دفترِ خاطرات

نشسته پریشان دلم می‌سرود

 

غزل راویِ غربتِ مبهمی ست

براین عشقِ پنهان دلم می‌سرود

 

خیالت دلم را به خون می‌کشد

که با اشکِ لغزان دلم می‌سرود

 

صدا کردمت پاسخت بود "جان"

چو آن ارگِ ویران دلم می‌سرود

 

من و گیسوانِ تو و تارِ عشق

به مهتاب و ایوان دلم می‌سرود

 

تو آغاز عشقِ غزل‌ها شدی

براین خط پایان دلم می سرود...

 

تو رفتی و رفتن مرا هم شکست

از این و هم از آن دلم می سرود

 

چه بغضی! گلوی صدایم گرفت

که محزون بدین سان دلم می‌سرود

 

و بی تو من  آواره‌ای عابرم

خیابان خیابان دلم می سرود

 

شب و کوچه و بوی باران و خاک

در آوای باران دلم می‌ سرود

 

#فرشیدفلاحی    ۰۴/۴/۱۵  طالقان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۴ ، ۰۷:۰۸
فرشید فلاحی

غزل یعنی نگاهِ چشم مستت

طلوعِ هر پگاهِ چشمِ مستت

 

غزل یعنی تمامِ ناتمامم

همیشه  فرشِ راهِ چشم مستت

 

غزل یعنی تو محرابِ دل من

من و عشق و پرستش‌گاهِ مستت

 

غزل یعنی اگر ماندی تو تنها

من اینجا تا ابد همراهِ مستت

 

غزل یعنی چو گیسو می‌گشایی

فدای گیسوی دلخواهِ مستت

 

غزل یعنی که دستانم به دستت

سماعِ دل به میدان‌گاهِ مستت

 

غزل همچون دل آشوبِ منیژه

برای بیژنِ  در چاهِ مستت

 

غزل یعنی  تمامِ شب دلِ من

بیادِ خوش خیالِ ماهِ مستت

 

غزل یعنی که  "باران" بیقرار است

برای بودنِ هرگاهِ مستت

 

غزل یعنی که عاجز از بیانم

دراین وادی منم گمراهِ مستت

 

شبی از من تو پرسیدی غزل چیست؟

غزل یعنی نگاهِ چشم مستت

 

#فرشیدفلاحی     ۰۴/۵/۱۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۴ ، ۰۷:۰۳
فرشید فلاحی

در عشق نگاهیست که هردیده ندیده

پیچ و خمِ راهیست که هر پا ندویده

 

بسیار فراز است و فرود است و فراوان

طعمِ خوشِ زهریست که هر کس نچشیده

 

در بغضِ گلو ماندهٔ هرنیمه شب دل

گیسوی نگاریست به دستم نرسیده

 

آرامشِ آغوشِ تو ای عشق چه زیباست

بر عاشقِ تنهای دل از خویش بریده

 

محبوبِ دلارامِ من ای وسوسهٔ شعر

باتو چه غزل هاست که گوشی نشنیده

 

ای جلوهٔ زیباییِ مخصوصِ خداوند

چشمانِ تورا فرشچیان هم نکشیده

 

بگذار که شبگرد خیالِ تو بمانم

در عشق نگاهیست که هر دیده ندیده

 

#فرشیدفلاحی   ۰۴/۵/۱۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۴ ، ۰۶:۵۵
فرشید فلاحی

با تو در سر همه سودای جنون بود نبود؟

دل ودیده که چو دریاچهٔ خون بود نبود؟

 

من که در مرگ شقایق به عزای دل خویش

ناله های شبم از درد فزون بود نبود؟

 

عشق داغیست که از روز ازل باما بود

سرخی سیب گواهیِ درون بود نبود؟

 

رعد و برقی که شرارش دل وجان ویران کرد

عاشق از شعلهٔ این برق مصون بود نبود؟

 

آه از آن لحظه که درگیرِ نگاهت شده دل

امتداد نگهت سِحر و فسون بود نبود؟

 

من که در کوچهٔ قلبت نه به عقل آمده ام

با تودر سر همه سودای جنون بود نبود؟

 

#فرشیدفلاحی   ۴۰۳/۱۰/۷

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۴ ، ۰۶:۵۳
فرشید فلاحی

گیسوی سیاهت شبِ یلدایی من بود

آرامشِ هر لحظهٔ شیدایی من بود

 

تصویر تو در آینهٔ عشق چو افتاد

تندیسهٔ محرابِ اهورایی من بود

 

بافندهٔ گیسوی سیاهت شدم اما

لرزیدن دل باعث رسوایی من بود

 

زنجیر شد و مصرع و بیت و غزلم شد

یا بحرِ طویلِ دلِ سودایی من بود

 

تا خوابِ تو را بر دل و بر دیده نهادم

شیرینِ جهان خادمِ لیلایی من بود

 

آغوش تو تن پوشِ معطر شدهٔ من

عطری که رفیقِ شبِ تنهایی من بود

 

#فرشیدفلاحی ۴۰۳/۹/۲۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۴ ، ۱۲:۵۸
فرشید فلاحی

گیسوی تو را رج به رج آهسته ببافم

چون سنبلهٔ گندمِ دل بسته ببافم

 

در خرمن مَواج تو دستم شده شانه

بگشوده و نابسته و وابسته ببافم

 

"می‌خواهمت ای هرچه مرا خواستنی تو"

بایستهٔ عشق است که شایسته ببافم

 

در هرگره و تار به تارش دل خود را

پیچیده در این پیچکِ پیوسته ببافم

 

تصویرِ قشنگیست که هر شب به خیالم

گیسوی تو را  رج به رج آهسته ببافم

 

#فرشیدفلاحی      ۴۰۳/۱۰/۲۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۴ ، ۱۲:۵۳
فرشید فلاحی

"تو رفتی ردِ پایت بر دلم ماند"

وداغِ زخم هایت بر دلم ماند

 

تو رفتی و شدم تنهای تنها

وتنها ماجرایت  بر دلم ماند

 

من و اندوه و بغض ونم نم ابر

همیشه این هوایت بر دلم ماند

 

غزل خشکید و واژه شد پریشان

وبیتِ انتهایت بر دلم ماند

 

شدم چون برگِ پاییز و شکستم

عبور لحظه‌هایت بر دلم ماند

 

چه آسان پا نهادی بر دل و عشق

غرورِ نابجایت بر دلم ماند

 

#فرشیدفلاحی ۴۰۳/۱۰/۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۴ ، ۱۲:۵۳
فرشید فلاحی

غزل نجوای آغوشِ تو گردید

رَدای خواب و تن پوش تو گردید

 

چو از تو می‌سرودم در خیالم

غزل حیران و مدهوش تو گردید

 

هوای گیسوانت می‌وزید و

چراغ دیده خاموش تو گردید

 

چه کردی با دلِ دیوانهٔ من؟

که مستِ مست و بیهوشِ تو گردید

 

تو خوابیدی و من آرام خواندم

غزل نجوای آغوشِ تو گردید

 

شعر از: #فرشیدفلاحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۴ ، ۱۲:۴۰
فرشید فلاحی

خود را به ساحل می‌زند از درد ، دریا

درخود شکسته می‌شود چون مرد، دریا

 

دریا دلی لبریزِ طغیان دارد اما

گویا نمی‌یابد دلی همدرد، دریا

 

بایدصدای سوزِ دریا را بفهمی

افسرده و غمگین و درد آورد، دریا

 

در باور من عاشقی رنجیده است او

دلخسته و دل مرده و دلسرد، دریا

 

امشب به گوش صخره می پیچد طنینش

خود را به ساحل می‌زند از درد‌، دریا

 

شعر از: #فرشیدفلاحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۴ ، ۱۲:۳۶
فرشید فلاحی