انجمن شاعران طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چهار پاره» ثبت شده است

 


  سنگ نبشته

عاشق ِ مثنوی عشقم و ، مرغ ِ سخنم
با غزل واژه ی چشمان گُلی هم وطنم


اهل کنعان ِ پر از قاصدک ِ خوش خبری
یوسف شعرم و هم قافیه ی پیرهنم


راهی مکتب احساسم و ، هم صحبت گُل
کودکی مبتدی و ، سالک این انجمنم


همزبان سحری ِ ساکت و مفتون  طلوع
یاس پرپر شده ی صبح ِ غم ِ یاسمنم

اهل ِ پیوند نماز ِ حرم ِ سَروَم و ، هم
با عقیق طلبش ، راهی ِ شهر ِ یمنم


شادم از هُرم ِ هم آغوشی ِ معشوقه سبز
چون شقایق ، به عزای ِ شهدای چمنم


من همان خط غمم ، بر تن پیشانی و دست
که تو داری و منم پر شده بر جان و  تنم


گر به باغی ، قدم چشم ، به دیدار زدید
هر کجا سوخته دیدید سپیدار ، منم


کاش ، لب های قلم ، فاتحه خوانم گردد
کاغذی کاش ، پر از شعر شود ، در کفنم

  #مسلم_آهنگری


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۵۰
فرشید فلاحی


          




تنهایی ام
تنهاییم را با خودم بردم
تا انتهای خلوت دیشب
باور نمی کردم که می سوزم
در بوسه های داغی از یک تب


مثل سکوتی لال تا فردا
زیر لحاف ترس خوابیدم
بازم تو را در نیمه های شب
در کوچه های خواب می دیدم

همزاد من ، این زادگاهم را
برچین و برخیز و مسافر شو
دنیا ملون دین ِ بد عهدیست
بر مذهبی پر کینه ، کافر شو

راه فراری نیست تا ، هستی
ای با من از عهد نخستینم
باید کنم هجرت از این باور
باید که خود از ریشه برچینم


سهم ِ قشنگ ِ من ، تمام ِ من
حلقوم من در گیر بیماریست
کی لقمه هرگز نصیب ماست؟
دنیا ، به فکر مردم آزاریست

این ژنده پوش ِ تن زمستانی
بیدار لبخند بهاری نیست
رقصی نمی آید بر اندامش
مسحور ناز و راز تاری نیست

این گنگ از فصل زبان خالیست
این زرد از باغ بهاران دور
این عاقل دیوانه را بگذار
این حاصل جمع من ِ مجبور

فردا چه فرقی می کند من را
زین شرح ِ تکراری سفر باید
تندیس بگذارم به شهر خویش
بازم شبیه من ، کسی زاید

ای خواب شیرین ِ شب حسرت
ای شام آرامش ، شبیه مرگ
پاییز من باش و بریزم دور
در باغ دلتنگی ، به سان برگ

دیدی نشد دیروزها را جست
دیدی نشد بر عکس او چرخید
خام از زمین برخاستیم و هیچ
باران به میل ابر او بارید

بگذار و بگذر ، بگذرد این هم
فردا ندارد زندگی جز وهم
ماییم روز و شب بهم بافیم
بر رسم هستی خم نیاید اخم

ای بازی احساس ، بازم باز
گول گُلی خوردی که از گِل بود
در فتح عقل ِ منضبط بازم
بازنده اش بی نظمی ، دل بود

نه ، سهم من از اختیارم نیست
کی انتخابی باب میلم شد؟
تا رود ِ ما را یافت ، بارانی
ناگاه فهمیدیم ، سیلی شد

باید بپیچم بر گلیم ِ غم
آوای آدم بر مشامم خورد
پیغمبران خود سری بازم
سهم من از پیغمبری را برد

حوا بیا زین شهر برگردیم
هر کس که دیدم آسیابانست
گندم برای ما ندارد سود
سهم من و تو یک بیابانست

حتی حضور و خلوتی هم نیست
تا ان یکاد ِ عشق سرگیریم
اینجا تماما ، سهم قابیل است
باید دوباره بال و پر گیریم

دنیا ، بهشتی را نمی خواهد
ما را غریبی می برد ، گردون
دلدادگی رسمی زمینی نیست
سوزیم اینجا با دلی پر خون

با هم دوباره نقشه می خوانیم
این بار سیب سرخ دنیا را
مرجان ما تا جان بگیرد باز
جوید صدف آغوش دریا را

معقول من برخیز و باور کن
ما حاصل عشقیم از آغاز
معشوق تنها اوست ، باقی را
از سرزمین عشق ، دور انداز

#مسلم_آهنگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۰:۲۲
فرشید فلاحی

مرا بوسیدی و چشم تو شد مست
چو باغی که پسِ  مِه محو می شد
تمام باورم تسلیم حسّی
زچشمان تو با این نحو می شد

به کاشیکاری ذهنم نگاری،
بجز نقش نگاه تو نمانده
که این استادکار عشق جز سبز
تمام رنگ ها را بور خوانده

کنارت قطره قطره ، روشن و گرم
همان رنگین کمان خویش بودم
بهار عشق با من همقدم بود
که از فصل جدایی پیش بودم

زمانی زرد، حینِ ناله ی ِباد
میان کوچ رنگارنگ صد برگ
نفهمیدم کجا بر باد رفتی
به پاییز وبه باد وکوچ صد مرگ

تورا گم کرده ام حالا  به زیرِ
هزاران شاید و اما و ای کاش
دلم مدفون این آوار اما
به من میگوید این دل،منتظر باش

غم پاییزی ام هر روز بی تو
زمستان است و از سبزی اثر نیست
دل طوفانزده جان می کند ؛جان
ولی باز از بهارانت خبر نیست

نشانیِ دلت را کَس نخواند و
به هر بن بست دیگر ره نمودند
به جای هم نوایی با غم من
هزاران نغمه نوبر سرودند

ولی من بر درخت سبز یادت
به تیغ آرزو حک میکنم " دوست"
که تا میراث عشقی هست، دارم
 امید معجزه ،چون عشق جادوست

#ارسا_اجلالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۳۳
فرشید فلاحی


❇️انکار،اصرار👇


وقتى تمام لحظه ها بر من محاط اند
تصویرِ امنِ دستهایت در سرم هست
من انقراضِ نسلِ زنهای نجیبم
وقتى نشیبِ سینه ات در خاطرم هست


آن شب هزاران پاى رفتن در تنم بود
 برطبقِِ عادت،عاشقت بودم به تکرار
حالا کفن کن خاطراتم را،بمیران
تو مردِ انکارى و یک زن مردِ اصرار
 
زن با قدم هایى که برعکسِ خودش بود
سلانه سلانه تنت را زیرورو کرد
وقتى  لبانت بر لبش لغزید،گم شد
تا صبح خود را در نگاهت جستجو کرد


او قاصدک ها را برایت  خواب مى دید
بیدار شد،خود را در آغوش تو جا کرد
روحش براى با تو بودن قد کشید و
جانش به دستانت،به چشمت اقتدا کرد


مسحور در دستان گرمت غلت مى زد
پروانه اى سى ساله بیزار از بکارت
بى تاب از شوق وفورِ شانه هایت
از جنگ با بوسه،به دنبال اسارت


زن گونه ای نایاب از یک قاصدک شد
از استخوان تا استخوان در عشق جاخورد
آرایه ها بر پیکرش تعظیم کردند
چون صفحه ای از یک کتاب شعر تاخورد


پروانگی را در خودش اعدام کرد و
پرواز را محبوس در بالَش به اجبار
حالا کفن کن خاطراتم را بمیران
تو مردِ  انکاری و یک زن مردِ  اصرار


#فریما_لهراسبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۶ ، ۱۶:۲۲
فرشید فلاحی


🕊پرواز تن

این چارپاره ماجراى ساده اى نیست
پرواز تن از روزن یک انفرادى ست
برگشته ام جارى شوم در خاطراتم
تقسیم سلولى من غیرارادى ست 
............ 
من پى نوشت آیه هاى لیلة القدر
من انعکاس سوره ى  زلزال بودم
تو شعر خواندى شعر خواندى شعر خواندى
من مات بودم گنگ بودم لال بودم


در خط اول دست بردم بر نگاهت
تا خط آخر بخت من در خواب افتاد
یک لحظه از یک قرن پهلویم نشستى
یک دوره از عمر زمین در آب افتاد


از فتح آغوشت میان خلسه هایم
در خواب بودم تا زمان "شام آخر"
از نشئه ى پهلو به پهلو با تو رفتن
تا درک اجبارى به شکلى نابرابر


این جمله دارد شرط مى بندد نمیرد
یک جاى خالى از وجودش درد دارد
یک نقطه باید انتهاى جمله باشد
هر ماجراى عاشقانه مرد دارد 


تنها خودم را حذف کردم از نگاهت
این سهم من از روزن یک انفرادى ست
برگشته ام تا پس بگیرم جمله ام را
 "تقسیم سلولى من غیرارادى ست"


#فریما_لهراسبى


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۲:۲۰
فرشید فلاحی