انجمن شاعران طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرشید فلاحی» ثبت شده است


  تنهاترین تنها


بیا آرامشِ شب های من باش
ومرهم برتنِ تب های من باش


کویرم،خشکسارم یا بیابان
تو رودِ جاریِ صحرای من باش


سکوتم را اگر معنا نمودی
تو نی بر ناله ی نجوای من باش


شبم شمعِ شبستانی ندارد
فروغِ فرخِ فردای من باش


بخوان با من سرودِ سبزِ باران
طنینِ واژه ی لب های من باش


زخُمخانه،ز تاکستان،ز انگور
تو گلگونه ترین صَهبای من باش


حدیثِ عاشقی پایان ندارد
غزل را قافیه آرایِ من باش


منِ بی تو چه تنهایم،چه تنها
بیا تنها ترین تنهای من باش


#فرشید_فلاحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۴۲
فرشید فلاحی

  درشعاعِ خورشید


با دیده ی بینا ببین،خودشرحِ این اِجمال ها
خورشیدکی گردد نهان،درپرده ی اِغفال ها؟


بیناتراز بینا تویی،رهبر به نابینا تویی
از طورِ این سینا گذر،درپرتوِ اقبال ها


آهِ سحرگاهی اگر ازسینه ی مابگذرد
از عرش آید این ندا،مقبولِ ما آمال ها


بنگر به جمعِ ساحران،واین مدعای ماهران
موسی عصا می افکند برصحنه ی رَمال ها


آسان میا دراینگذر، پیرامُنِ ما الحَذَر

پروانه ای باید زَنَدبرآتشِ ما بال ها


حُسنِ ختامِ این غزل،صائب بگفته چون عسل
"آیینه کی برهم خورَد،از زشتیِ تمثال ها"؟


#فرشید_فلاحی   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۴۵
فرشید فلاحی



این جا نگرَدشب را،ازپنجره زندانی

با یادِتو می خواند،دراین شبِ بارانی


چون محوِتوگردیدم،موجی زتو من را بُرد

بنشسته به چشمانم،صدقطره ی پنهانی


بیرون شده ام از خود،فارغ زهرآنچه هست

برمصر رَسد یوسف،زاین کلبه ی کنعانی


رعدی به دلم کوبد،برقی به شبم خندد

عشق است مرا امشب،آماده ی مهمانی


مرغانِ شبانگاهی،در نغمه چنین گویند

بیدار شده درتو،آوای غزلخوانی


چون برکه قفس باشد،دلخوش نشود ماهی

جویای صدف باشم،درپهنه ی عُمانی


بر شیشه زنَدباران،مفعولّ مفاعیلن

می خوانم ومی خوانی،می دانم ومی دانی


#فرشید_فلاحی

-------------------

واژه ها منتظرند،پشت این پنجره ی خواب آلود،تا تو تکرارکنی آن هجاهای نخستین را،

تاتو آ غازکنی قصه ی شاعرغمگین را

وسرانگشت توبرشیشه ی شعر 

ضربان غزلی درقلبم می کاشت،ومرا از پس یک خواب بنفش

به تماشای غزلخوانی باران 

می برد


#ایثار-اجلالی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۱
فرشید فلاحی


برفته نوعروسی،خانه ی بخت

امور زندگی در ابتدا،سخت


همه اقوام همسر جان بیایند

غریب وآشنا،مهمان بیایند


غمین وخسته و نالان وگریان

بر او زخم زبان ها شدفراوان


بوَدطبخ غذا بر او چه دشوار

" زِ نوکاران،که خواهد کار بسیار"


جوانمردی فقط از مرد نایَد

ولی از مادرِ داماد،شاید


بیامد آن کلانتر،دیگ بردوش

عروسِ قصه را بگرفت آغوش


ببوسیدو بدادش این بشارت

خیالت از برای شام راحت...


اگر افسانه دیدی این حقیقت

روا باشد،که باشد این طریقت

#فرشید_فلاحی👆

______

چراغ خانه تارم توهستی 

دوای درد بیمارم توهستی 


توباشی خانه ام دارد صفایی 

درون خانه ام توپادشاهی 


گهی دلبر شوی گاهی توخواهر

گهی مادر گهی نازنازو دختر


بمان باتوکه من مأوابگیرم 

درون شادمانی جا بگیرم 


بکن روشن چراغ زندگی را 

خدا داده به تو بالندگی را

#اشرف_حکیم👆

_____

راز محبت مادر ز ذات  اوست

گرمی و مهر دلش .اتفاق نیست


آری تمام بود و نبودم ز مادر است

گرمی خانه ما از چراغ نیست

#سید_مهدی_افتخاری👆

______

‍ بیا آتش بزن بر جانم ای دوست

کنارت شعله ور خندانم ای دوست 


تو در ظاهر نبین این سوز و آهم

سرا پا شعله ایی رقصانم ای دوست 


بهشتم در کنار آتش توست ا

گر چه دوزخ سوزانم ای دوست 


بسوزانم تمام عمر و بنشین 

کنارم گرم،تا پایانم ای دوست

#راشین_فروزان👆

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۵۱
فرشید فلاحی

 

نورحق باشد علی موسی الرضا

آستانش فرش عرش کبریا


آفتاب دیگری در مشرق است

روز وشب رخشنده دور از مغرب است


نازنینی از تبار اولیا

کرده روشن شاهراه اوصیا


زائرانش هر زمان پروانه وار

گرد شمع روشنش در انتظار


تا به اکرامش دلی شادان کنند

سینه از غم شسته نور افشان کنند


یک به یک حاجات خود کرده بیان

پیش آن شاه عزیز مهربان


ضامن آهوی خسته ای رضا

ای امام انس وجان ای مقتدا


گر چه دورم از تو نزدیکم بخوان

درد بی دردی زجان ما بران

#شیرین_تمیمی

____________

مژده که خورشید ولایت دمید

موسم میلاد عنایت رسید


ای گل نجمه پسر مرتضی

بدر دجی آیت هشتم رضا


.گرچه که دوراست بسی منزلم

نور تونزدیک شده بر دلم


آمده ام باز سلامت کنم

این دل افسرده به نامت کنم


آمده ام باز صلا در دهم

بر سر ایوان طلا سر دهم


آمده ا م نور فشانی کنی.

صفحه ی دل همچو جوانی کنی


آمده ام سینه چراغان کنم

عشق تو بر میکده مهمان کنم


تاکه صدای دل من بشنوی

هدیه ی نا چیز من این مثنوی

#شیرین_تمیمی

_____________

براتِ کربلا 


دورکعت عشق چون آمد به پایان

نمایم رویِ خودسمتِ خراسان


ادب رادست برسینه گذارم

خمیده سر،سلام از دل برآرَم


سلام ای شمسِ دین،مولای هشتم

علی موسی الرضا،لَولٰایِ هشتم


رئوف وراضی وضامن به آهو

کبوتر درحریمت بانگِ یاهو


سلام ای پادشاهِ مهرَبانان

انیس وپایگاهِ مهرْبانان


دلم آتشگهِ سوز وگداز است

ودلخوش،بابِ حاجت باز،باز است


تورا سوگندبرجُودِجَوادت

ندارم آرزویی جز زیارت


تو ای دردآشنا،تنهاطبیبم

براتِ کربلا،بنما نصیبم


نشد توفیقِ حج،دانَم رضا هست

دلم درآرزوی کربلا هست


دو دستانم فدای آن علمدار

مرا درحسرتِ شش گوشه مگذار


نمانَد بیتِ آخر در گلویم

به سالارو علمدارش بگویم


صفای گنبدش،جانم صفا دارد

جوازِکربلایم را،رضا داد


#فرشید_فلاحی   96/5/12


------------------

بر لب عاشق ما،نام تو جا می گیرد

شیعه ایم و دل ما بوی رضا می گیرد


صحن ها،پنجره فولاد،دلی بر زنجیر

نظری باشد اگررنگ خدا می گیرد


ابریم،منتظر مسجد گوهر شادم

بغض می آید و باران دعا می گیرد


دل بیمار ودچارم به درت می آید

نظری می کنی و قلب شفا می گیرد


شیعه یعنی گذر از حادثه تا صحن عظیم 

در دل شیعه،فقط عشق تو جا می گیرد

یا امام رضا

ای امام غریب

#مینا_آقاخانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۱۵
فرشید فلاحی


          قاصدک


 


قاصدک،کوچه ی مارا گذری نیست که نیست

وازبهاران،دلِ مارا

          خبری نیست که نیست


قاصدک،تاکِ مرادستِ خزان خشک نمود

ساقه ی یخ زده ام را،

            ثمری نیست که نیست


"رنگِ رُخساره خبر می دهداز سِّرِ درون"

دیده را دیده ی جانان

            نظری نیست که نیست


قاصدک شعرِ مرا زمزمه کن گوشِ نسیم

گرچه از پاسخِ او هم

             اثری نیست که نیست


آنچنان ظلمت وتنهاییِ ما گشته دراز

هیچ امید ِدگر بر

            سحری نیست که نیست


قاصدک،سِیر چمن برتوگوارای وجود

دلِ دیوانه ی مارا

          سفری نیست که نیست


 #فرشید-فلاحی




راستی قاصدکم می دانی باغ باران زده ی سبز کجاست ؟

این حوالی دگر آن شاخه ی نمناک شعور از شکفتن خسته است

چشم پر خاطره  از فاجعه ی عشق ،تر است!

بادها سمت شمال ،کوهها رو به جنوب

 و خزان در پس  پندار زمین در رویش 

چه کسی می داند باغ باران زده ی سبز کجاست؟

خبری نیست خدا می داند..


  #ایثار_اجلالی



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۵
فرشید فلاحی
✅ هنر نماییِ استادانم براین مصرعی از استاد محمد علی بهمنی
" گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"👇



1_وقتی که نیستی و

دَری وا، نمی‌شود
وقتی زمان
به خواب رفته و فردا نمی‌شود!
وقتی
که
خط
فاصله
فرسنگ
می شود
گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود
وقتی
زمین
عطش
خون
گرفته
است
دیوانه ای ،
شناسنامه ی مجنون گرفته است.
وقتی
سرود
عشق
بد
آهنگ
می شود.
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود.
وقتی
که
قد
کرامت
دو
تا
شود.
انسان
برای هرکس و ناکس به پا شود.
وقتی
که
قلب
عاطفه ها
سنگ
می شود.
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود.
وقتی
که
آسمان
شهر
پر
از
دوده
می شود
وقتی
کسی به مرگ خود،آسوده می شود.
وقتی
حماسه
همسفر
ننگ
می شود
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود.
هر جا که رسم و قاعده بی رنگ می شود
شعرم
به
چیدمان
قافیه اش
لنگ
می شود
یا
جمله ها برای وصف تو دلتنگ می شود
گاهی
دلم!...


#مسلم_آهنگری

2_گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
آ نجا که رنگ حوصله بیرنگ می شود
دستم نمی رسد که بچینم گلی زباغ

کارم زبعد فاصله نیرنگ می شود
صد کال نا رسیده بغلتد به روی خاک

تا نوبر رسیده به اورنگ می شود
مهرم مباح سینه سپیدان ره نشین

گر دفتر زمانه چو ارژنگ می شود
آ تش کشیده شعله ی جانم به شام دل

دلواپسم که شیشه دل سنگ می‌شود؟
خود را خطاب کرده ومی پرسم این سوال
آیا کسی به سوز تو همسنگ می‌شود؟
#شیرین_تمیمی


3_‏وقتی فضای عاطفه هاسنگ می شود
"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
آتش گرفته ام که چرا زمزم حضور

در قحط سال زمزمه کم رنگ می شود
بی شک اگر به دانش خود پشت پا زدیم
تقلید کور شاخص فرهنگ می شود

دست سقیفه ،جهل خوارج، طلوعِ شرک
امروز هم دوباره هماهنگ می شود

‏پل های ارتباط اگر شانه بشکنند نزدیک راه فاصله فرسنگ می شود
آهنگ عشق چون بنوازد بدست دوست
تا هر سحر به گوش زمان زنگ می شود

ناصح بگو به حضرت استاد بهمنی
دربین عشق و عقل چرا جنگ می شود؟!!


#ناصر_باریکانی_طالقانی

4_"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
وقتی که قلبِ عاطفه از سنگ می شود

برازدحامِ بٌغضِ فروخفته ام قسم
هرلحظه بینِ دیده و دل جنگ می شو د

کم کم زِ یاد می رود این سنتِ قشنگ
شب های شاعرانه چه کم رنگ می شود

تاآن"چراغِ رابطه خاموش"گشته است
"ایمان به فصلِ سرد"،خوش آهنگ می شود

" آوازِ عاشقانه ی ما در گلو شکست"
زیرا "انا الحق" است که آونگ می شود

دردا به جرمِ عشق، غزل مٌثله می شود
با نامِ حق،هماره چه نیرنگ می شود

در شهرِ خامٌشان که دلی عاشقانه نیست
حتی فروغِ ماه،چه بی رنگ می شود

گوشم زِطعنه های کلاغانِ شب پُر است
زاین رو دلم برای خودم تنگ می شود


#فرشید_فلاحی   96/5/3



جایی که خط فاصله یک دره بین ماست 

بوی ِقریبِ نکبتِ مردار در هواست 

وقتی نگاه زندگی  بی رنگ میشود 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود 




در عصرِ تلخِ فاصله  گمراه مانده ایم 

جز خود کسی ندیده و خودخواه مانده ایم 

این روزها که مبحث نیرنگ میشود 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود




این روزها بدون هم وامانده خسته ایم 

در پشت پرده پنجره را باز بسته ایم

حسرت صدای شوم و بدآهنگ میشود 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود 




وقتی به خنجر از پی هم دست برده ایم 

وقتی به دست حرص و هوس دل سپرده ایم

در راستای صلح فقط جنگ میشود 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود 




این روزها که ظلم به پایان نمی رسد 

بر این کویر ، نم نمِ باران نمیرسد

وقتی که نان سفره ها از سنگ میشود 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود 




عمریست رو به کوچه ی بن بست مانده ایم 

در اختیار یک شبِ دربست مانده ایم 

وقتی که سنگ و آینه همسنگ میشود 

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود 



#راشین_فروزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۵
فرشید فلاحی