✅ آزاده👇🏻👇🏻
آزاده ای اسیرم،والا و سر بزیرم
ابرم میان صد کوه ،باد است دستگیرم
ایوان شب پرآشوب،دشت ودمن پراز خار
گل کی دهد دل من بی مهر زمهریرم
شرم وشرربه جانم،سوزی دراستخوانم
پنهان کنم غمم را،گر درقفس بمیرم
بودم جوان رعنا،گشتم اسیراعدا
پیروز این نبردم،امروزگرچه پیرم
آه دلم اثرکرد،هرحیله بی ثمرکرد
فریادشادمانی،برجای هر نفیرم
تفسیر عسر یسرا،شدفرصتی مهیا
دست ولی سبحان،یاریگرونصیرم
ای پاسدار ویاور،درراه دین وکشور
سرمی دهم سرافراز،فرمانبری امیرم
#شیرین_تمیمی
________________
تقدیم به برادرآزاده وجانبازجلیل خلیلی
بغضی نشست گلویم
از آزاده حرف گویم
دارم به یادم آن روز
دادند خبر چه جانسوز
اسیر بعث کافر
گفتند شدی برادر
هرجا شدیم روانه
ماتم سرا شد خانه
چندی اسیر بودی
مانند شیر بودی
بعدازحدود چند ماه
آزادشدی به ناگاه
مادرچه شادمان شد
خنده لبش روان شد
افسوس داشت جراحت
بازو وروی ماهت
اززخم جانگدازت
پرپرشدی چه راحت
#فهمیه_خلیلی
____________
نوجوانی بود رزمنده میان دشمنان
چندسالی جبهه جنگ بود باصدامیان
عاقبت زخمی شدومفقودآن رعنانوجوان
گم شد و دیگر نماند از او نشان
هرچه گشتند بلکه پیدایش کنند
لیک پیدایش نشدآن قهرمان
سالها بگذشت تا پایان رسید این جنگ شوم
آمدندکشورهمه آزادگان
چشممان روشن شد از دیدارشان
بهرپیشوازاسیران آمدندپیروجوان
در میانآن اسیران وطن
مادری فریاد زدای وای من
نوجوانم رفته و پیرآمده
با تن زخمی چنان شیرآمده
مادرت باشد فدای جان تو
این تن صد پاره وایمان تو
افتخارمادرت هستی پسر
روز محشردربرخیرالبشر
#اشرف_حکیم
-------------
وقتی که آخرین گلوله نفسگیر می شود
صیادِ جنگ،پیروزمینگیر می شود
شیرِاسیرِمانده درقفسِ روزهای درد
از بندکینه رسته،به نخجیر می شود
#مسلم_آهنگری
برفته نوعروسی،خانه ی بخت
امور زندگی در ابتدا،سخت
همه اقوام همسر جان بیایند
غریب وآشنا،مهمان بیایند
غمین وخسته و نالان وگریان
بر او زخم زبان ها شدفراوان
بوَدطبخ غذا بر او چه دشوار
" زِ نوکاران،که خواهد کار بسیار"
جوانمردی فقط از مرد نایَد
ولی از مادرِ داماد،شاید
بیامد آن کلانتر،دیگ بردوش
عروسِ قصه را بگرفت آغوش
ببوسیدو بدادش این بشارت
خیالت از برای شام راحت...
اگر افسانه دیدی این حقیقت
روا باشد،که باشد این طریقت
#فرشید_فلاحی👆
______
چراغ خانه تارم توهستی
دوای درد بیمارم توهستی
توباشی خانه ام دارد صفایی
درون خانه ام توپادشاهی
گهی دلبر شوی گاهی توخواهر
گهی مادر گهی نازنازو دختر
بمان باتوکه من مأوابگیرم
درون شادمانی جا بگیرم
بکن روشن چراغ زندگی را
خدا داده به تو بالندگی را
#اشرف_حکیم👆
_____
راز محبت مادر ز ذات اوست
گرمی و مهر دلش .اتفاق نیست
آری تمام بود و نبودم ز مادر است
گرمی خانه ما از چراغ نیست
#سید_مهدی_افتخاری👆
______
بیا آتش بزن بر جانم ای دوست
کنارت شعله ور خندانم ای دوست
تو در ظاهر نبین این سوز و آهم
سرا پا شعله ایی رقصانم ای دوست
بهشتم در کنار آتش توست ا
گر چه دوزخ سوزانم ای دوست
بسوزانم تمام عمر و بنشین
کنارم گرم،تا پایانم ای دوست
#راشین_فروزان👆
نورحق باشد علی موسی الرضا
آستانش فرش عرش کبریا
آفتاب دیگری در مشرق است
روز وشب رخشنده دور از مغرب است
نازنینی از تبار اولیا
کرده روشن شاهراه اوصیا
زائرانش هر زمان پروانه وار
گرد شمع روشنش در انتظار
تا به اکرامش دلی شادان کنند
سینه از غم شسته نور افشان کنند
یک به یک حاجات خود کرده بیان
پیش آن شاه عزیز مهربان
ضامن آهوی خسته ای رضا
ای امام انس وجان ای مقتدا
گر چه دورم از تو نزدیکم بخوان
درد بی دردی زجان ما بران
#شیرین_تمیمی
____________
مژده که خورشید ولایت دمید
موسم میلاد عنایت رسید
ای گل نجمه پسر مرتضی
بدر دجی آیت هشتم رضا
.گرچه که دوراست بسی منزلم
نور تونزدیک شده بر دلم
آمده ام باز سلامت کنم
این دل افسرده به نامت کنم
آمده ام باز صلا در دهم
بر سر ایوان طلا سر دهم
آمده ا م نور فشانی کنی.
صفحه ی دل همچو جوانی کنی
آمده ام سینه چراغان کنم
عشق تو بر میکده مهمان کنم
تاکه صدای دل من بشنوی
هدیه ی نا چیز من این مثنوی
#شیرین_تمیمی
_____________
براتِ کربلا
دورکعت عشق چون آمد به پایان
نمایم رویِ خودسمتِ خراسان
ادب رادست برسینه گذارم
خمیده سر،سلام از دل برآرَم
سلام ای شمسِ دین،مولای هشتم
علی موسی الرضا،لَولٰایِ هشتم
رئوف وراضی وضامن به آهو
کبوتر درحریمت بانگِ یاهو
سلام ای پادشاهِ مهرَبانان
انیس وپایگاهِ مهرْبانان
دلم آتشگهِ سوز وگداز است
ودلخوش،بابِ حاجت باز،باز است
تورا سوگندبرجُودِجَوادت
ندارم آرزویی جز زیارت
تو ای دردآشنا،تنهاطبیبم
براتِ کربلا،بنما نصیبم
نشد توفیقِ حج،دانَم رضا هست
دلم درآرزوی کربلا هست
دو دستانم فدای آن علمدار
مرا درحسرتِ شش گوشه مگذار
نمانَد بیتِ آخر در گلویم
به سالارو علمدارش بگویم
صفای گنبدش،جانم صفا دارد
جوازِکربلایم را،رضا داد
#فرشید_فلاحی 96/5/12
------------------
بر لب عاشق ما،نام تو جا می گیرد
شیعه ایم و دل ما بوی رضا می گیرد
صحن ها،پنجره فولاد،دلی بر زنجیر
نظری باشد اگررنگ خدا می گیرد
ابریم،منتظر مسجد گوهر شادم
بغض می آید و باران دعا می گیرد
دل بیمار ودچارم به درت می آید
نظری می کنی و قلب شفا می گیرد
شیعه یعنی گذر از حادثه تا صحن عظیم
در دل شیعه،فقط عشق تو جا می گیرد
یا امام رضا
ای امام غریب
#مینا_آقاخانی
دَری وا، نمیشود
وقتی زمان
به خواب رفته و فردا نمیشود!
وقتی
که
خط
فاصله
فرسنگ
می شود
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
وقتی
زمین
عطش
خون
گرفته
است
دیوانه ای ،
شناسنامه ی مجنون گرفته است.
وقتی
سرود
عشق
بد
آهنگ
می شود.
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود.
وقتی
که
قد
کرامت
دو
تا
شود.
انسان
برای هرکس و ناکس به پا شود.
وقتی
که
قلب
عاطفه ها
سنگ
می شود.
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود.
وقتی
که
آسمان
شهر
پر
از
دوده
می شود
وقتی
کسی به مرگ خود،آسوده می شود.
وقتی
حماسه
همسفر
ننگ
می شود
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود.
هر جا که رسم و قاعده بی رنگ می شود
شعرم
به
چیدمان
قافیه اش
لنگ
می شود
یا
جمله ها برای وصف تو دلتنگ می شود
گاهی
دلم!...
#مسلم_آهنگری
2_گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
آ نجا که رنگ حوصله بیرنگ می شود
دستم نمی رسد که بچینم گلی زباغ
کارم زبعد فاصله نیرنگ می شود
صد کال نا رسیده بغلتد به روی خاک
تا نوبر رسیده به اورنگ می شود
مهرم مباح سینه سپیدان ره نشین
گر دفتر زمانه چو ارژنگ می شود
آ تش کشیده شعله ی جانم به شام دل
دلواپسم که شیشه دل سنگ میشود؟
خود را خطاب کرده ومی پرسم این سوال
آیا کسی به سوز تو همسنگ میشود؟
#شیرین_تمیمی
3_وقتی فضای عاطفه هاسنگ می شود
"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
آتش گرفته ام که چرا زمزم حضور
در قحط سال زمزمه کم رنگ می شود
بی شک اگر به دانش خود پشت پا زدیم
تقلید کور شاخص فرهنگ می شود
دست سقیفه ،جهل خوارج، طلوعِ شرک
امروز هم دوباره هماهنگ می شود
پل های ارتباط اگر شانه بشکنند نزدیک راه فاصله فرسنگ می شود
آهنگ عشق چون بنوازد بدست دوست
تا هر سحر به گوش زمان زنگ می شود
ناصح بگو به حضرت استاد بهمنی
دربین عشق و عقل چرا جنگ می شود؟!!
#ناصر_باریکانی_طالقانی
4_"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
وقتی که قلبِ عاطفه از سنگ می شود
برازدحامِ بٌغضِ فروخفته ام قسم
هرلحظه بینِ دیده و دل جنگ می شو د
کم کم زِ یاد می رود این سنتِ قشنگ
شب های شاعرانه چه کم رنگ می شود
تاآن"چراغِ رابطه خاموش"گشته است
"ایمان به فصلِ سرد"،خوش آهنگ می شود
" آوازِ عاشقانه ی ما در گلو شکست"
زیرا "انا الحق" است که آونگ می شود
دردا به جرمِ عشق، غزل مٌثله می شود
با نامِ حق،هماره چه نیرنگ می شود
در شهرِ خامٌشان که دلی عاشقانه نیست
حتی فروغِ ماه،چه بی رنگ می شود
گوشم زِطعنه های کلاغانِ شب پُر است
زاین رو دلم برای خودم تنگ می شود
#فرشید_فلاحی 96/5/3
جایی که خط فاصله یک دره بین ماست
بوی ِقریبِ نکبتِ مردار در هواست
وقتی نگاه زندگی بی رنگ میشود
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
در عصرِ تلخِ فاصله گمراه مانده ایم
جز خود کسی ندیده و خودخواه مانده ایم
این روزها که مبحث نیرنگ میشود
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
این روزها بدون هم وامانده خسته ایم
در پشت پرده پنجره را باز بسته ایم
حسرت صدای شوم و بدآهنگ میشود
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
وقتی به خنجر از پی هم دست برده ایم
وقتی به دست حرص و هوس دل سپرده ایم
در راستای صلح فقط جنگ میشود
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
این روزها که ظلم به پایان نمی رسد
بر این کویر ، نم نمِ باران نمیرسد
وقتی که نان سفره ها از سنگ میشود
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
عمریست رو به کوچه ی بن بست مانده ایم
در اختیار یک شبِ دربست مانده ایم
وقتی که سنگ و آینه همسنگ میشود
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
#راشین_فروزان
✅ اشعار استادان بر این تصویر👇👇👇
1_یالهای نقره گون ابشار
سرد و افشان و بلند و بی قرار
از فراز قله های بی عبور
می خروشد تندر سیمین به شور
سر بلند از کوهها سر ریز شد
سر فرو آورد و شور انگیز شد
در سقوطش اتفاق زندگیست
راز زیبایی همان افتادگیست
#ایثار_اجلالی
2_ریزش آ بی میان سبزه زاری روی کوه
از فرازی بر فرودی می نشیند
با شکوه
چشم ها را می نوازد دیدن این منظره
شعر می پاشد بداهه هر کسی در این گروه
#شیرین_تمیمی
3_ از میان صخره های سفت وسخت
آبشاری ،روان باشد زلال
درس بایدگرفت زین اتفاق
در همه حال باید پاینده بود
#فهمیه_خلیلی
4_ طبعم کشید تا که بگویم زآبشار
یک آسمان آبی و یک دشت لاله زار
از کوه سر به فلک.با لباس سبز
از اوج قدرت و از لطف کردگار
آرامشی که میدهد آن بر روان من
شکر خدا ز نعمت افزون وبی شمار
#سید_مهدی_افتخاری
5_آب
سیال
روانیست
که
از
درک
نگاه
تا به سیراب تصور جاریست.
کوه
آبشخور
پاکیست
که
در
بغض
قرون
می جوشد.
رود خلطیست ، که در بستر تاریخی فهم
بایدش
بار
دگر
جوری
شست.
و
نگاه من و تو
به هر آیینه تواند به تصور برسد.
جرعه ها
در
گذر
از
چندش
حلقوم
به
معنا
برسد
صخره ها در گذر از فهم عبور .
زندگی طرز نگاهیست
که
از داوری حس کسی برخیزد.
هر چه نزدیک به سرچشمه .
تصور کمتر
هر چه
وابسته
به رود
جای شک و تردید.
#مسلم_آهنگری