عصارهٔ عشق
شرقیترین عصارهٔ عرفانی ام، بیا
یک شب درونِ کلبـهٔ بارانی ام، بیا
گیسو رها نماو به اعجازِ نامِ عشق
تا کوچه باغِ خوابِ زمستانی ام، بیا
دل را خیالِ روی تو آشفته میکند
ای باورِ خیالِ پریشانی ام، بیا
باتو نگفتههای دلم، شعرمیشوند
ای آشنـای واژهٔ پنهـانی ام، بیا
درسینه ام چو آتش عشقت همیشگی ست
شـعله فـروزِ سینـهٔ سـوزانی ام، بیا
باتو هزارو یک شبِ شعرو غزل خوش است
یلـــدا رسیــده است، به مهمـــانی ام، بیا
چشمم به انتظارِتو فانوس میشود
شرقی ترین عصارهٔ عرفانی ام، بیا
#فرشیدفلاحی ۹۹/۸/۲۲ طالقان
تنـــــها
رفتی به دریا ودلِ مارا ندیدی
تنها ترین فانوسِ شب ها را ندیدی
باتو سفر بودو گذر از جنگل وکوه
درمن خیال وخواب و رؤیا را ندیدی
روزت سراسر شادی وجشن وسرور است
درآه واشک وناله نجوا را ندیدی
درمن هوای با تو بودن ها، دریغا
موجِ هوای این تـمنا را ندیدی
من چون گَوَن پابند وتو همچون نسیمی
این بندِمحکم بوده برپا را ندیدی
بُغضِ غزل در پشت پایت گشت باران
رفتی به دریا و دلِ ما را ندیدی
#فرشید_فلاحی
کلامِ تنهایی
مقیم گشته دلم در مقام تنهایی
وناتمامِ تمامم، تمامِ تنهایی
درون دفترِ شعرم غزل شد اشک آلود
ردیف می شود اینجا کلامِ تنهایی
چو پینه دوزِ کهنسالِ دیده کم نورم
که وصله ها زده بر التیامِ تنهایی
منم که بامنِ خودگویم این سخن هرشب
"سلام جامِ مقدس، سلامِ تنهایی"
فروغ ماه گوارای بزم مستان باد
ستاره ای ندرخشیده بامِ تنهایی
سکوت می کنم اما سکوتِ درد آلود
قسم به بغض گلویم، به شامِ تنهایی
#فرشید_فلاحی