درکوی کودکی
روزگاران کودکی افسوس
هم چو تیر از کمانِ عمرگذشت
نقش آلاله های رنگارنگ
یادگار است برکرانه ی دشت
خنده ها گریه های بیجا را
گوئیا من هماره می شنوم
از دهان کودک خویش
این صدا رادوباره می شنوم
هرچه گویی زعشق و مستی و می
کودکی چهره ای دگردارد
در میان هزار شور ونوا
نغمه ایی دل فریب تردارد
این گل باغ زندگانی را
یک جهان شادی وتماشا بود
گرچه بر شاخ عمر دیرنماند
کودکی هرچه بودزیبا بود....
شاعر:استاد:#حسن_پورزاهد
-----------------------------------------------
دختری زیبا ولعبت همچو حور
خوش زبان خوش خنده باموهای بور
باعزیزی نازنین زیبا پسر
برنشسته شال سرخی روی سر
در دودست آن پسر دستان او
می شوددرخلوتی مهمان او
می تراودعشق،می جوشدطرب
از صفای غنچه های خنده لب
دختر از شوق محبت بی قرار
خنده بر لب آورد بی اختیار
آن پسر خواهد درآغوشش کشد
غمگسارش گشته بر دوشش کشد
دختردلداده مست وغرق ناز
می شود با عشق خودسرگرم راز
آنقدر شادنداین هردوعزیز
که آسمان هم می شودشاباش ریز
در شعاع حلقه های آفتاب
چشم در چشم هم و در پیچ و تاب
صحنه آزاد وزکس فریاد نیست
چون که هر دو کودکند ایراد نیست
#شیرین-تمیمی