یک عکس و چند شعر
برفته نوعروسی،خانه ی بخت
امور زندگی در ابتدا،سخت
همه اقوام همسر جان بیایند
غریب وآشنا،مهمان بیایند
غمین وخسته و نالان وگریان
بر او زخم زبان ها شدفراوان
بوَدطبخ غذا بر او چه دشوار
" زِ نوکاران،که خواهد کار بسیار"
جوانمردی فقط از مرد نایَد
ولی از مادرِ داماد،شاید
بیامد آن کلانتر،دیگ بردوش
عروسِ قصه را بگرفت آغوش
ببوسیدو بدادش این بشارت
خیالت از برای شام راحت...
اگر افسانه دیدی این حقیقت
روا باشد،که باشد این طریقت
#فرشید_فلاحی👆
______
چراغ خانه تارم توهستی
دوای درد بیمارم توهستی
توباشی خانه ام دارد صفایی
درون خانه ام توپادشاهی
گهی دلبر شوی گاهی توخواهر
گهی مادر گهی نازنازو دختر
بمان باتوکه من مأوابگیرم
درون شادمانی جا بگیرم
بکن روشن چراغ زندگی را
خدا داده به تو بالندگی را
#اشرف_حکیم👆
_____
راز محبت مادر ز ذات اوست
گرمی و مهر دلش .اتفاق نیست
آری تمام بود و نبودم ز مادر است
گرمی خانه ما از چراغ نیست
#سید_مهدی_افتخاری👆
______
بیا آتش بزن بر جانم ای دوست
کنارت شعله ور خندانم ای دوست
تو در ظاهر نبین این سوز و آهم
سرا پا شعله ایی رقصانم ای دوست
بهشتم در کنار آتش توست ا
گر چه دوزخ سوزانم ای دوست
بسوزانم تمام عمر و بنشین
کنارم گرم،تا پایانم ای دوست
#راشین_فروزان👆