انجمن شاعران طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

محفلی بر مدار عشق... برای شعرهای ماندگار سخنوران دیارم طالقان

یک مصرع وچندشعر

چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۴۴ ب.ظ

هنر نمایی شاعران طالقان برادامه این مصرع از حکیم فردوسی 

بارعایت وزن و قالب



 به نام جهاندار گیتی فروز

خداوند شام وخداوند روز


"چو فردا بر آید بلند آفتاب"

کشد از رخ شام تیره نقاب


فروزنده گردد به چرخ بلند

کشد مرغ وماهی به دام کمند


درآرم به جولان چو گرد آفرید

به میدان تسخیر اسب سپید.


بتازم به مرز درون همچو تیر

کنم نفس اماره را دستگیر


چرا باید اینگونه مجنون شوم

به عشقی زانصاف بیرون شوم


مرا مادرم راستی یاد داد

چو شیرین شدم ،عشق فرهاد داد


کنون گاه گاهی به دست هوس

چو مرغی پریشان،شوم در قفس


برآنم که اسب خرد زین کنم

سر ودستش از دانش آذین کنم


نترسم من ازچشم رعنای یار

نلرزد دل از لحن آوای یار


کشم مهر زیبای اورا به بند

رها سازم اندیشه را از گزند


من این کار ها را به باید کنم

به فرمان ویاری ایزدکنم

#شیرین_تمیمی


"چو فردا برآید بلند آفتاب"

یه بشقاب برنج و دو تا سیخ کباب 


تو رگ می‌زنم، حال بیاد زندگی 

با خانم میرم، پیست رانندگی


می کوبیم به هم،ماشینامونو،توپ

جون هم میفتیم،با شلاق و چوب. 


چی فکر کردی؟ فردوسی میشم برات!

یا رخش و می بندم تو کاروان سرات!


نه بابا، همین شر و ور،کافیه.

بقیه اش، یه جورایی ،علافیه. 


خُب، البته،رستم که پیدا بشه 

شاید،چشمه ی شعر،دریا بشه


هوای دلم میره تا سیستان

کتاب می نویسم، پر از داستان 


یه شاهنامه از نو سفارش میدم

یه تیر وکمان هم به آرش میدم


یه سهراب که با،بابا رستم خوشه

سیاووش که زن باباش و می کشه. 


یه هفت خوان،که بی دیو و بی اژدهاست

یه رخشی،که تو یونجه زارا،رهاست


یه تهمینه با موی رنگی،بلوند

داره می‌خوره چیپس با ماست تند


ساعت داره از بیست و شش می‌گذره.

شعرم ته کشیده، خط آخره


بابا خیلی حرفامو جدی نگیر 

ییهو،دلبری می‌کنی، میشی پیر


بگیرم بخوابم ،اگه صبح بیاد

اونی که قراره بیادم،نیاد


بلند آسمان رو،صدا می زنم 

رو آبیش کمی سنگ پا می زنم


که از آب و آبی دلم وا بشه

زمین،آسمان،کوه،دریا بشه


چو فردا شود خیلی کار می کنم. 

به شعر خودم افتخار می کنم 

#مسلم_آهنگری


به نامِ خدایی که دیده زاوست

و " نون" "قلم" هم رسیده ز اوست


" چوفردا برآید بلندآفتاب'"

سحرگاهِ آن دیده شویم زِخواب


دمی روی خود، سوی حق آورم

که مهرش عجین گشته در باورم


دورکعت نیازی بوَد چون مرا

نهم سر به درگاهِ درد آشنا


قیام وقنوت وسلام وسجود

ز "نجم" و "شجر"نیز فرموده بود


به لوح مبین گفته ایزد چنین

کم از ذره ای، غَره خود را مبین


خدا را فراوان بباید سپاس

به صبح و به ظهر و به شب در سه پاس


تمام دعای من این بود وبس

مگردان مرا مرغ دام هوس


نگه کن به اشکی که آید زچشم

رحیما،کریما،مگیرم به خشم

#فرشید_فلاحی


چو فردا برآید بلند آفتاب

به من چه براید،منم خواب خواب


چرا چون که امشب نخوابیده ام

از این انجمن لاله ها چیده ام


نشستم بخواندم تمامی پست

که روح تن و جان من را بشست


به من چه براید بلند آفتاب 

رفیقان شدند مانع از بهر خواب

#سید_مهدی_افتخاری



چو فردا برآید بلند آفتاب🌞

نخوانم دگر درس و بندم کتاب📖 


برون می شوم با رفیقانِ جان👩‍👩‍👧‍👧

به گردشگری در دل بوستان🌿☘️🌿


نفس می کشم زندگی را به شور

ز اندیشه ی خانه داری به دور🙅


چو پروانگان در سرای چمن🦋

به تن کرده هر یک، گُلی پیرهن👗


غزلخوان  و بی درد و پُر های و هوی🥁

به رقص و به شادی، نه بچه، نه شوی💃


پریشان همه موی و خندان دو لب💋

نه در فکر جارو و یا شام شب 


یکی مست رقص و یکی غرق ناز😍

یکی بُقچه ی خاطره کرده باز


به نیمه رسد روز زیبای مان🌖

به فکر خوراکیم ما بی گمان


همه یکصدا رو به سوی کباب🌯

یکی ترکی و آن دگرها بُناب

 

چه خوش باشد این خوردن بی نیاز 

 بدون تقلا بسی پای گاز🔥


چه فردای شادانه ای می شود💝

چه تفریحِ جانانه ای می شود


#ایثار_اجلالی


"چو فردا بر آید بلند آفتاب"

منم پای گوشی توی تخت خواب  😅


هنوزم پراز خواب چشمان من 

وچسبیده گوشی به دستان من😳 



میان دوکّس ...خواب و بیدارِ من 

 چه جنگی است ای وای من تن به تن!😡


یکی از دو چشمم در آن بّلبّشو 

کمی چرخ زد این گروه آن گروه😉


گروه ادب پیشه ی شهر مان 

غریب آشنایان ِدر شهر ِجان 😃


چو دیدم ادببانه اشعارشان 

به وجد آمدم از چنین کارشان 😄



همه نغز بودند و پر شور و حال 

پرید از سرم خواب و آن قیل و قال 😁



شنیدم کسی زین گروه متین 

به سرشیر و خامه وّ هم انگبین 😋😋


به گردآوّرّد جمع این انجمن 

به باغ و در و کو ه و دشت ودمن



ودیدم که استاد آهنگری 

چه کردست!!! باشعر خود دلبری😌


چه شیرین بیان کرده خوشنام ما 

که شیرین شداز شعر او کام ما 😍😍

 


از ایثارخواندم چه شعری !!چه ناب !!

چه خوش گفته باید ببنددکتاب !!🤓


چه خوش گفته از روزِ پر های و هوی 

برقص و به شادی نه بچه نه شوی 🤗🤗



جنابی بفرمودِ از گنج و رنج

دلم رفته ازدست،رفته است غنج🤔🤔



چون از صبح در بانک دنبال وام 

دویدم که تاول زده هر دو پام😢😢


دویدم پیِ وامِ وامانده ام 

که از کارو از زندگی مانده ام😭🙈

 

به قول مدیرگروه ای خدا 

کریما،رحیما بده وام ِما🙏🙏


هم اکنون رسیدم من خسته تن 

لباسم چروکیده مثله کفن😔😔


خوشم آمد ازبیت آن شاعری 

که فرمودبا رندی و ماهری😃


"چوفردا برآیدبلند آفتاب 

به من چه برآیدمنم،خوابِ خواب" 😴


#راشین_فروزان




نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی